قصه باف

Image Post
داستان شهر آرام
هر روز نقاشی‌ها و قصه‌های کوتاهی به قلم کودکان برای قصه باف ارسال می‌شود. ما آن‌ها را با شما عزیزان به اشتراک می‌گذاریم. شما هم می‌توانید قصه‌های خود را برای ما ارسال کنید.

قصه باف: قصه امروز از تینا طباطبایی نه ساله

چند روز پیش سر کلاس درس معلم از بچه‌ها پرسید دوست دارید در آینده چکاره شوید؟

هر کس چیزی گفت. نوبت من که شد، گفتم: می‌خواهم مهندس شهرسازی شوم و خانه‌های قشنگ بسازم.

بچه‌ها به من خندیدند ولی خانم معلم مرا تشویق کرد و خواست در باره این شغل بیشتر توضیح دهم.

من به او گفتم: چون خاله‌ام مهندس است من هم دوست دارم این رشته را انتخاب کنم.

ظهر که به خانه آمدم گفتم اول باید شکل شهری را که دوست دارم بکشم. بعد هم دست بکار شدم و این نقاشی را کشیدم.

می‌خواهم این نقاشی را به معلمم نشان دهم و بگویم من در آینده شهری به این آرامی و قشنگی خواهم ساخت.

  1. اون حلزون اون وسط چی میگه

لطفا شکیبا باشید...
خطا

لطفا دیدگاه خود را بنویسید